کتاب آخرین دختر؛ سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش) به قلم نادیا مراد و جنا کراجسکی، روایت فراز و نشیب زندگی دختری است که توانسته از چنگ داعش جان سالم به در برد.
نادیا مراد (Nadia Murad) در کتاب آخرین دختر (The last girl) سرگذشت خود را از قبل از دوران اسارت، سختیها و رنجهایی که در زمان اسارت متحمل شده و چگونگی رهاییاش از داعش را روایت میکند.
جنا کراجسکی (Jenna Krajeski) روزنامهنگار نیویورکی، که بیشاز یک دهه تجربۀ زندگی و گزارش در خاورمیانه را دارد نیز همراه نادیا به روایت سرگذشت او میپردازد. موضوعات داستانهای او شامل استخدام زنان در نیروهای مسلح چریکی کردها، احتمال استقلال کردها از عراق و اعتراضات ضد دولتی در ترکیه میشود.
نادیا در یک روستای کوچک در شمال عراق متولد و بزرگ شده است. زمانی که او، فقط بیست و یک سال داشت در حالیکه رویای معلم تاریخ شدن و یا باز کردن یک سالن آرایشی را در سر میپروراند، شبه نظامیان خلافت اسلامی مردم روستای او را قتل عام کردند؛ مردانی را که اسلام را نمیپذیرفتند و زنان مسن را که نمیتوانستند از آنها به عنوان برده جنسی استفاده کنند، تیر باران کردند. شش تن از برادران نادیا و کمی بعد، مادرش را کشتند و جسدهای آنها را در گورهای دسته جمعی انداختند.
همراه با هزاران دختر ایزدی دیگر در بازار برده فروشی داعش خرید و فروش شد. چندین شبه نظامی نادیا را به اسارت گرفتند و بارها مورد تجاوز و ضرب و شتم قرار گرفت. او در نهایت موفق شد از طریق خیابانهای موصل فرار کند و در خانه یک خانواده مسلمان اهل تسنن پناه بگیرد.
نادیا اکنون فعال حقوق بشر و برندۀ جایزۀ نوبل صلح است. او دریافت کنندۀ جایزۀ حقوق بشر و اسلاو هاول و جایزۀ ساخاروف و اولین سفیر حسن نیت سازمان ملل در راستای ارج نهادن به بازماندگان قاچاق انسان است. علاوه بر همکاری با یزدا - سازمان حقوق ایزدیها - او در حال حاضر در تلاش است تا خلافت اسلامی را به اتهام نسلکشی و جنایت علیه بشریت به پای میز محاکمۀ دادگاه جنایی بینالمللی بکشد. او همچنین بنیانگذار طرح ابتکاری نادیاست - برنامهای که برای کمک به بازماندگان نسلکشی و قاچاق انسان جهت التیام و بازسازی جوامع خود تخصیص یافته است.
سرگذشت او به عنوان شاهدی است بر وحشیگری خلافت اسلامی، نجات یافتهای از تجاوز و یک پناهنده و یک ایزدی که جهان را مجبور ساخته به یک نسلکشی در حال وقوع توجه کنند. این اثر یک گواهی است که میل قدرتمند انسان به بقا را نشان میدهد و یک فراخوان برای دادخواهی است.
در بخشی از کتاب آخرین دختر میخوانیم:
مادرم در یکی از کامیونهای آخر بود. هرگز حال و روزش را در آن لحظه فراموش نمیکنم. باد روسری سفیدش را از سرش انداخته بود و موهای مشکی او که معمولاً فرق وسط بودند آشفته و به هم ریخته شده بودند. روسریاش فقط دهان و بینیاش را پوشانده بود. لباسهای سفیدش گردوخاکی شده بودند.
وقتی داشت پیاده میشد یک لحظه تلو تلو خورد. یکی از شبه نظامیان بر سرش فریاد کشید و گفت: «راه بیفت.» سپس او را به سمت باغ کشید و به او و سایر زنان مسنتر که نمیتوانستند سریع راه بروند خندید. مادرم از درهای ورودی وارد شد و گیج و مبهوت به سمت ما راه افتاد. بدون اینکه یک کلمه حرف بزند، نشست و سرش را روی دامن من گذاشت؛ مادرم هرگز درمقابل مردان دراز نمیکشید.
یکی از شبه نظامیان با چکش به در بستۀ مؤسسه زد و آن را به زور باز کرد؛ سپس به ما دستور داد به داخل برویم. او گفت: «اول روسریهاتون رو دربیارید و بگذارید کنار در.»
هر کاری گفت انجام دادیم. با سرهای برهنه، شبه نظامیان به ما با دقت بیشتری نگاه میکردند؛ سپس ما را به داخل فرستادند. زمانیکه زنان با کامیونهای پر به در ورودی مؤسسه رسیدند کپۀ روسریها بزرگتر شد-روسریهایی رنگارنگ از جنس یک پارچۀ سنتی شل بافت سفید که بیشتر زنان جوان ایزدی میپسندیدند.
کودکان به دامن مادران خود چسبیده بودند و چشمهای زنان جوان به خاطر از دست دادن همسرانشان از گریه قرمز شده بود. هنگامی که خورشید تقریباً غروب کرد و کامیونها توقف کردند، یک شبه نظامی که خودش موهای بلندش را تقریباً با یک روسری سفید پوشانده بود، با سر لولۀ تفنگش به کپۀ روسریها سقلمه زد و خندید. به ما گفت: «همین روسریها رو به خودتون دویست و پنجاه دینار میفروشم.» او میدانست که پول ناچیزی، حدود بیست سنت آمریکایی، است و اینکه ما اصلاً پولی نداریم.
این کتاب که توانست در همان دو هفته نخست بیش از دو میلیون نسخه فروش داشته باشد و عنوان پرفروشترین کتاب سال را نصیب خود کند، به شرح خاطرات میشل اوباما، همسر باراک اوباما، میپردازد.
«شدن» روایتی از زندگی شخصی خانم اوباما قبل و بعد از ورود به کاخ سفید است. او اولین بانوی اولِ آمریکاییِ آفریقاییتبار بود و شوهرش اولین رئیسجمهور سیاهپوست آمریکا محسوب میشود.
میشل اوباما با استفاده از شیوهای روایی و عمیق' خواننده را به دنیای خود دعوت میکند و تجربیاتی را بیان میکند که شخصیت او را از دوران کودکی در منطقهای فقیرنشین در شیکاگو تا زمانی که به بانوی اول امریکا گردید، شکل میدهد. این کتاب شرحی است از موفقیتها و ناکامیهای او در زندگی شخصی و عمومی. او در این کتاب به مشکلات ازدواجش ازجمله سقطجنین اشاره میکند و میگوید چگونه پس از دو بار بارداریِ ناکام، عاقبت، با لقاح مصنوعی موفق شد بچهدار شود.
میشل رابینسون اوباما (1964) از سال 2009 تا 2017 بانوی اول امریکا بود. او فارغالتحصیل رشته حقوق از دانشگاه پرینستون و هاروارد است و مدتها به کار وکالت پرداخته است. وی هماکنون با همسرش باراک اوباما و دو دخترش مالیا و ساشا در واشنگتن زندگی میکند.
داستانی از جنگ، عشق و امید که برنده جایزه ادگار ۲۰۱۷ شدهاست.
داستان در آمستردام و در سال ۱۹۴۳ میگذرد. هانکه، روزهایش را با تهیه و تحویل کالاهای بازار سیاه به مشتریهایش میگذراند و شبها نیز مجبور است ماهیت اصلی کارش را از پدر و مادر نگرانش مخفی سازد. نامزد هانکه با یورش آلمانیها در جنگ کشته شده و او هر لحظه را با غم و سوگ نامزدش سپری میکند. هانکه دوست دارد که کار غیرقانونیاش را نوعی شورش و سرکشی کوچک قلمداد کند. در روزی عادی، یکی از مشتریان هانکه، خانم جانسن، از او درخواست کمک میکند. زمانی که هانکه درخواست خانم جانسن را میشنود، بسیار شوکه و شگفتزده میشود.
خانم جانسن میخواهد نوجوانی یهودی را پیدا کند که در خانهاش مخفی شدهبود ولی اکنون بدون هیچ رد و نشانی ناپدید شدهاست. هانکه در ابتدا تمایلی به درگیر شدن در چنین ماجرای خطرناکی ندارد، اما او درنهایت، وارد گستره ای وسیع از اسرار و ماجرجوییها میشود که او را به قلب مقاومت علیه نازیها میکشاند، چشمانش را روی بیرحمی و ستمهای جنگ باز کرده و او را وادار می سازد که هر طور شده کاری بکند.
مونیکا هسی، نویسندهی آمریکایی، آثار فوق العاده موفقی در کارنامهی هنری خود دارد. او برای روزنامهی واشنگتنپست، مطلب مینویسد و مانند داستاننویسی، در این حرفه هم موفقیتهای ارزشمندی کسب کردهاست.
سفرنامه ای است از منصور ضابطیان یکی از نام آشنایان حوزه ی مطبوعات و رادیو تلویزیون که تا بحال چندین جایزه مطبوعاتی و تلویزیونی را برای آثارش از آنِ خود کرده است. ضابطیان در این سفرنامه که مربوط به کشور آفریقایی مراکش میشود تجربیات شخصی حاصل از سفر بیست روزه خود به بخش های شمالی و مرکزی این کشور در بهار 1396 را بیشتر از دیدگاه اجتماعی و فرهنگی منتقل نموده است و مخاطب را با خود در این سفر همراه می سازد. کتاب حاوی مطالب و عکس های بی نظیری از این کشور کمتر شناخته شده برای ایرانیان است. انتشارات مثلث این اثر را در 168 صفحه منتشر نموده است.
گزیده ای از کتاب:
کازابلانکا یک عبارت اسپانیایی است متشکل از casa و blanca، به معنی خانه های سفید. امروزه این اسم از پس عبور از اتفاقات مختلف تاریخی، دیگر جا افتاده، اما بد نیست بدانید اسم اصلی شهر که هنوز هم بعضی از قدیمی ترها آن را به کار می برند دارالبیضاء است. عبارتی دقیقا به همان معنی در زبان عربی. حالا تصور کنید در ماه پایانی سال دوستانت بپرسند تعطیلات عید کجا می روی و آدم به جای آنکه بگوید کازابلانکا، بگوید می روم دارالبیضاء اینجاست که فریادهای ذوق زدگی به پوزخند یا تمسخر تبدیل می شود و همه فکر می کنند یا داری شوخی می کنی یا عقلت را از دست داده ای! دیوارهای شهر لحظه به لحظه نام شهر را یادآوری می کنند. ساختمان های سفیدرنگی که مهم ترین ویژگی کازابلانکا هستند.
"پرفروش ترين كتاب سال ٢٠١٣ در زمينه اتوبيوگرافى" ملاله یوسف زی دختر نوجوان پاکستانی که به خاطر تلاش برای دفاع از حق تحصیل زنان از ناحیه سر مورد اصابت گلوله طالبان قرار گرفت. دختری که برای تحصیل به پاخاست و هدف گلوله طالبان قرار گرفت، با همکاری روزنامه نگار بریتانیایی کریستینا لمب نوشته شده است. ملاله 16 ساله در این کتاب از لحظات وحشتناکی می گوید که دو پیکارجوی طالبان در 9 اکتبر 2012 سوار اتوبوس مدرسه شدند و به سرش شلیک کردند. او می نویسد: دوستانم می گویند ضارب، سه بار شلیک کرد، یکی پشت سر دیگری ملاله برای مداوای پزشکی عازم بریتانیا و در شهر بیرمنگهام ساکن شده است. او در کتاب خود، از زندگی اش در دوران حکومت طالبان در دره سوات در شمال غرب پاکستان نوشته است. کتاب، توصیف کننده احساسات عمومی مردم پاکستان در خصوص تفکرات طالبانی و ممنوعیت دسترسی به تلویزیون و موسیقی و ادبیات است.
درباب اینکه چرا؟ و چگونه؟ هزار و یک شب را بخوانیم. «هزارو یک شب» یک دنیا معنا و ژرفا دارد. کتابی که در وجه قصهپردازی اثری شگفت و در وجه تاریخی اثری با تاریخی پیچیده و نکاویده است که میتوان پژوهشهای بسیاری پیرامون آن انجام داد. بسیاری از قصههای عامیانۀ فارسی تحت تأثیر این کتاب عظیم روایت یا نگاشته شدهاند و خودِ قصهگوی اثر یعنی شهرزاد موضوع پژوهشهای بسیاری قرار گرفته است. آقای مسعود میری سالهاست که با نگارش مدرن به کندوکاو در هزارو یک شب پرداخته و آثار بسیاری در این مورد فراهم کرده که نگاهی نو به متن این اثر ماندگار است. این کتاب نیز یکی از پژوهشهای خواندنی وی است که برای ما ایرانیان اثر شناسنامهای دارد.
رمان .... نوشته مسعود بابایی، در یک بی مکانی و بی زمانی است. طراحی داستان این رمان شبیه به بازی است.
به طوری که برای پایان رمان دو پایان به شدت متفاوت طراحی شده است. یک پایان به صورت مشخص و واضح است و پایان دیگر که به نظر نوبسنده پایان اصلی است، باید رمزگشایی شود. این کتاب را می توان اولین نمونه از رمان هایی نام برد که مخاطب در روند داستان تاثیرگذار خواهد بود. در ادامه می توان گفت مانند تاتر و فیلم مستند که یک گونه مشارکتی دارند، این رمان هم نوعی رمان مشارکتی است.
هنر اجتماعی، هنری با موضوعات اجتماعی یا سیاسی نیست؛ بلکه هنری با مواضع انتقادی است. آنچه هنر انتقادی ارائه میدهد، تصویر فقرونداری و بیماری نیست، بلکه نمایش بیرحمی و بیتفاوتی انسانها نسبت به یکدیگر و مسائل مشترک است. در این کتاب به موضوعاتی چون فقر و جنگ پرداخته شده که کمتر در کانون پژوهشهای هنر قرار دارند. همچنین تلاش شده حساسیت اجتماعی هنرمندان تبیین گردد و بر مواضع اجتماعی هنر تأکید شود.
کیمیای سعادت کتابی است از امام محمد غزالی درباره اصول دین اسلام که در آخرین سال های قرن پنجم هجری به زبان فارسی نوشته شده است
کیمیای سعادت چکیدهای است از کتاب بزرگ احیاء علوم الدین، با افزون و کاستیهایی که غزالی آن را با همان نظم و ترتیب به زبان مادری خود نوشتهاست. مقدمه کتاب در چهار عنوان است: خودشناسی، خداشناسی، دنیاشناسی، و آخرت شناسی. متن کتاب مانند احیاء به چهار رکن تقسیم شده: عبادات، معاملات، مُهلکات، و مُنجیات.
رمان نویسان و خلاصه رمان های شاخص
داستان نویسان و خلاصه برخی از داستان های کوتاه
نمایشنامه نویسان و خلاصه نمایشنامه های مطرح
شاعران و معرفی دفترهای شعر شاخص
معرفی برخی از منتقدان ادبی
اصطلاحات و آرایه های ادبی با نمونه های معاصر
از روان تا بیان (ذهن، ارتباط موثر، گفتار)
هیچ تلاشی بی نتیجه نیست
احتمالا بارها و بارها این جمله رو شنیدین، اما آیا تا بحال فکر کردین که این جمله توسط چه افرادی بیان میشه؟ یادتون باشه انسان، بدون قدرت تحلیل شبیه میرزا قاسمی بدون بادمجونه، شبیه سینما بدون فیلم، کتاب بدون نوشته، استخر بدون آب، جنگل بی درخت و پیکر بدون مغز. همین قدر خالی و ناکارآمد.
من معتقدم هر کتابی ارزش یک بار خوندن رو نداره .کتاب باید چراغی در ذهن روشن کنه و تغییری رو ایجاد. همین طور باید در انتخاب دست کم یک تصمیم درست کمکمون کنه. بدون شک از روان تا بیان تغییر شگرفی در تفکر ، زاویه دید و ارتباطات شما ایجاد میکنه
که پیشنهاد میکنم برای سنجش این ادعا، همین الان حدود یک دقیقه وقت بزارین و صفحه 31 رو بخونین . درمرحله بعد اگه شما هم به ادعای من صحه گذاشتین، کتاب رو با خودتون به خونه ببرین و در کنار بهره بردن از این راهنمای جامع و کامل به خوبی ازش مراقبت کنین.
این کتاب به زبانی ساده ولی بینش و عمق کافی نوشته شده و به معنای فلسفه و کارکردهای مختلف آن میپردازد. هر فصل نویسندۀ جداگانهای دارد که بر موضوع آن فصل اشراف کافی دارد. به علاوه، در پایان هر فصل خلاصهای از مهمترین مطالب همان فصل آمده، و نیز پرسشهایی در خصوص آن مطالب، که به ما کمک میکنند خود دربارۀ آنها بیندیشیم و عملاً فلسفهورزی کنیم. افزون بر موارد فوق، منابعی (مقدماتی، پیشرفته، اینترنتی) نیز برای خوانندۀ مشتاقتری که مایل است مطالب را دنبال کند در انتهای هر فصل گنجانده شده است. در انتهای کتاب واژهنامهای توصیفی درج شده که شامل تعریفهایی از مفاهیم و نظریات مهم فلسفی است. خواننده در فصلهای نُه گانۀ این کتاب مجالی برای تفکر دربارۀ ماهیت فلسفه، اخلاق، قانون، شناخت، ذهن، اختیار، نظریات علمی و سفر در زمان در اختیار دارد.
اگر در پایان هر روز کاری خستهوکوفته هستید و از عملکردتان راضی نیستید، به احتمال زیاد ایراد از کارنکردنتان نیست، مدل کاری اشتباهی که دارید وقت و انرژی شما را هدر داده است، و بهرهوریتان را پایین آورده است. درواقع بهرهوری به معنای کار انجام بیشتر با سرعت بیشتر نیست، بلکه دربارهی گرفتنِ نتیجه است.
افراد موفق کار خود را براساس پیامدها ارزیابی میکنند، نه میزان فعالیتشان. در مقابل اغلب افراد ناموفق با وجود کار بیشتر بهرهوری کمتری دارند، چرا؟ به دلیل سیستم بهرهوری اشتباهی که دارند؛ تلهای که اغلب افراد در آن گرفتار میشوند.
مایکل هایِت، مدرس جهانی بهرهوری، سیستمی جدید و کاربردی برای بهرهوری ایجاد کرده که بر مبنای نتایج است. هایت در کتاب هنر دستیابی به تمرکز راه رسیدن به نتایج بیشتر و بهتر را به ما یاد میدهد و نکتهی جالب ماجرا این است که در این روش زمان کمتری درگیر بهدستاوردن این نتایج هستیم؛ چیزی که این روزها در دنیایی پر از هیاهو و حواسپرتی حکم کیمیا را دارد برایمان.
این کتاب راهنمایی مفید و کاربردی است برای یافتن تمرکز در کار و زندگی و در نتیجه افزایش کیفیت کار و زندگی. به قول اولیور برکمن زندگیمان در نهایت چه خواهد بود جز مجموع تمام چیزهایی که بر آنها تمرکز کردهایم؟
ماری کندو اهل ژاپن و عاشق مرتبکردن است. او در سراسر جهان، انقلابی در خانهها و بهطورکلی در زندگیها بهپا کرده است. حالا هم کندو راهنمایی مصور تهیه کرده تا با آن، با استفاده از روش مورد ادعایش، یعنی روش کانماری، به شما کمک کند خانهای سرشار از شادی بسازید، درست همان چیزیکه میخواهید.
خلق شادی با هنر ژاپنی شامل توضیحاتی گامبهگام و تصویری در مورد همهچیز است: از پیراهن و جوراب گرفته تا کشوها و کمدهای کاملاً مرتب. کندو در این کتاب به پرسشهای تکراری هم پاسخ میدهد، پرسشهایی مثل اینکه آیا وسایلِ لازم که شادیآفرین نیستند را نگه داریم یا نه. او در مورد انواع دستهبندی توضیحاتی میدهد، دستهبندیِ چیزهایی مانند ابزارهای آشپزخانه، مواد تمیزکننده، لوازم سرگرمی، و عکسهای دیجیتال. او دربارهی ساخت «محل شخصی و نیروبخش» در خانهتان هم توصیههایی دارد. این کتابِ همراه و جامع مطمئناً برای هر کسیکه در آرزوی سادهکردن زندگیاش است شادیآور خواهد بود.
«مأموریت کندو در کتاب راهنمایش در مورد مرتبکردن این است: به ما کمک کند که درک کنیم چهچیزی شادیبخش است، و این دانش را در خود پرورش دهیم.»
ــ لسآنجلستایمز
«روش کندو میتواند زندگیتان را تغییر دهد؛ اگر اجازه دهید.»
ــ تودی داتکام
«این کتاب زندگیتان را تغییر میدهد.» الیزابت گیلبرت
«کتابی هوشمندانه، جالب، صریح و فوقالعاده. عاشقش شدم!» برنه براون
«کتابی برای بازیابی اعتمادبهنفس و رشد شخصی و کاری» سایمون سینک
«کتابی برای ایجاد تغییرات در جستوجوی گام بعدیتان» ست گودین
درحالیکه بیشتر کتابهای خودیاری به ارائه راهحلهای سریع میپردازند، غیرممکن غیرممکنه مغز شما را بازمیکند تا هنگام رویارویی با موانع، خلاقانهتر و مثبتتر فکر کنید. به قول شریل استرید: «هرکسی که میخواهد بر ترسهایش غلبه کند، آرزوهایش را برآورده کند، و راه پیشرفت بهتری پیدا کند، باید حتماً این کتاب را بخواند.»
از متن کتاب:
بهرغم وجود باورهایی که جامعه، خانواده یا ذهنتان شما را بهسمت آنها سوق دادهاند، شما شکستخورده نیستید. شما ذاتاً هیچ مشکلی ندارید. خطاکار، متقلب، یا متظاهر نیستید. ضعیف و ناتوان نیستید.
هیچکدام از ما هنگام تولد دفترچهی راهنما دریافت نکردیم. سیستم آموزشی ما را برای کنترل قدرتِ افکار، باورها، احساسات و معرفت جسمانی آموزش نمیدهد. به ما یاد نمیدهد چطور ذهنیت، چشمانداز و عادتهای کاربردیِ پیروزمندانه را ایجاد کنیم تا نهتنها بر مشکلات زندگی غلبه کنیم، بلکه بتوانیم تجربهی لذت واقعی و رضایتمندی را داشته باشیم. سیستم آموزشی در نشاندادن قدرت درونیمان ناموفق بوده است. متأسفانه، دررابطهبا چگونگیِ استفاده از استعدادهایمان برای ایجادِ تغییرات، آموزشِ کاربردیِ کمی میبینیم.
اینجا و حالا وظیفهی ماست که آن را درست کنیم. همانطورکه مایا آنجلوی بزرگ میگوید: «تمام تلاشتان را بکنید تا به آگاهیِ بیشتر دست پیدا کنید. وقتی آگاهتر شدید، بهتر از قبل عمل میکنید.» برای همین، از اینکه اینجایید هیجانزدهام؛ چون این کتاب به شما کمک میکند هر دو کار را انجام دهید.
.
پانزده سال از داستان سرگذشت ندیمه میگذرد. چه بر سر آفرود آمده؟ کودکانی که از گیلیاد گریختند حالا چه میکنند؟ چه کسی حرف میزند؟ سه زن... سه شاهد.
آنها روایتگر اتفاقاتیاند که در وصیتها رخ میدهد. سه نفر که در سه نمای مختلف همزمان حرف میزنند، به احساسات خود اعتراف میکنند، وقایع را روایت میکنند و ما را با خود روی آبهای سرد کانادا پیش میبرند.
مارگارت اتوود سرگذشت ندیمه را در رمان وصیتها ادامه میدهد. وصیتهایی که شاید آخرین مدرکی باشد که از گیلیاد باقی خواهد ماند.
رمان با این جمله آغاز میشود: «این جا فقط مجسمۀ مردهها را میسازند، اما من هنوز زندهام و مجسمهام را ساختهاند. همین الانش هم سنگ شدهام.»
داستان سرگذشت ندیمه پس از ترور رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا به ضرب گلوله و به قتل رساندن همه اعضای کنگره انقلابی در کشور رخ میدهد. قانون اساسی رسمی کشور لغو میشود و حکومتی تمامیتخواه و مسیحی به نام گیلاد شکل میگیرد. مرزهای کشور بسته میشود. راه فراری وجود ندارد. زنان هدف اصلی ظلم حکومت محسوب میشوند و حقوق و آزادیهای فردی آنان به شدت نقض میشود. آنها اجازه کار در خارج از خانه، مالکیت داراییهای خود، و ارتباط با دیگران را طبق قانون جدید از دست میدهند و بر اساس وضعیت تأهل و باروری خود مورد سنجش قرار میگیرند.
در این وضعیت دیکتاتوری است که خواننده ناگهان با شخصیتی جدید آشنا میشود. این شخصیت اصلی یک ندیمه است و طبق روال معمول یکی از داراییهای ارباب خانه محسوب میشود. «آفرد»، شخصیت اصلی داستان چیز زیادی درباره زندگی خود به دیگران نمیگوید. تنها چیزی که از او میدانیم این است که قبلاً با یک مرد مطلقه ازدواج کرده بود اما ازدواجش توسط حکومت لغو شده است. به همین دلیل کودک وی از او ستانده و به یک خانواده دیگر بخشیده و خود وی نیز دستگیر میشود.
در این کتاب با زندگی روزانه این شخصیت آشنا خواهیم شد و او دریچهای برای ورود به زندگی در«گیلاد» است.
کتاب تأملات حاصل اندیشهها و تفکرات یکی از نامدارترین فیلسوفان مکتب رواقی در باب مسائل بنیادین حیات آدمی است. مارکوس اورلیوس در این اثر میکوشد از منظری خودکاوانه، خواننده را در بصیرتهایی که از تأمل در مضامینی چون محدودیتهای حیات آدمی، ناپایداری امور، قانون عقلانی حاکم بر چیزها، کردار درست در راه زندگی و معرفت به نفس حاصل کرده است شریک سازد و او را به پیمودن طریق خودشناسی ترغیب کند.
زندگی مجموعهای از فقدانهاست؛ این تقریباً تنها چیزِ حتمی در زندگیِ ماست. لحظهبهلحظه و سالبهسال خودِ سابقمان را پشتسر میگذاریم، خودی که دیگر نمیتوانیم آنرا برگردانیم. ما دوستان، اعضای خانواده، ارتباطات، شغلها و گروههایی را از دست میدهیم… دیدگاهها، تجربهها، اعتقادها و اشتیاقهایی را از دست میدهیم و درنهایت روزی هستیِ خود را.
اگر به لحظاتِ سختِ زندگیتان فکر کنید، متوجه میشوید برای خلاصی از آن لحظاتِ سخت باید با رنجِ فقدان کنار میآمدید. باید روابط و پیگیریها را از دست میدادید، باید معنایی را از دست میدادید تا قادر میشدید به معنایی والاتر و سالمتر دست یابید. با این نگاه تمام رشدها به گونهای فقدان نیاز دارند و تمام فقدانها موجب رشد میشوند. این دو باید با یکدیگر اتفاق بیفتند.
افراد به رشد با دیدگاهی شادیبخش و خوشبینانه نگاه میکنند، اما اینطور نیست. تغییراتِ واقعی ترکیبی از احساسات بههمراه دارند: ناراحتی در مورد چیزیکه پشتسر گذاشتهاید و خوشحالی در مورد چیزیکه به دست آوردهاید، ناراحتیای سطحی همراه با خوشحالیای ساده.
میتوانید در زندگی خود عاشق افراد زیادی شوید. میتوانید عاشق افرادی شوید که برایتان مناسباند یا مناسب نیستند. میتوانید بهشیوههای سالم و ناسالم عاشق شوید. میتوانید در جوانی یا در ایام پیری عاشق شوید. عشق منحصربهفرد نیست. عشق خاص نیست. عشق کمیاب نیست؛ اما عزتنفس اینگونه است، و همچنین شأن و تواناییتان در اعتمادکردن. بهطور بالقوه درطول زندگیتان، ممکن است عشقهای زیادی داشته باشید؛ اما وقتی عزتنفس، شأن، یا تواناییتان در اعتمادکردن را از دست میدهید، بهدستآوردنِ مجددِ آنها کار بسیار دشواری است.
عشق تجربهای فوقالعاده است. یکی از بزرگترین تجاربی است که زندگی به ما تقدیم میکند و چیزی است که همه باید آرزوی احساسکردن آن و لذتبردن از آنرا داشته باشند؛ اما عشق مانند هر تجربهی دیگری، ممکن است سالم یا ناسالم باشد. مانند هر تجربهی دیگر، نباید اجازه بدهیم هویتمان یا اهداف زندگیمان را تعریف کند. نباید اجازه بدهیم نابودمان کند. نباید هویت و ارزش خودمان را قربانیاش کنیم؛ چون وقتی این کار را بکنیم، هم عشق را از دست میدهیم و هم خودمان را.
در زندگی، به چیزهایی بیشتر از عشق نیاز دارید. عشق عالی است، عشق ضروری است، عشق زیباست؛ اما عشق کافی نیست.
.
منسن در کتاب «اوضاع خیلی خراب است» به فجایع بیشمار در حال رخ دادن در دنیای مدرن مینگرد، گرم شدن زمین، سقوط دولتها، اقتصاد در حال فروپاشی و رنجیدهخاطر بودن دائمی مردم و نمودش در شبکههای اجتماعی و…
او به این سوال پاسخ میدهد که چرا با وجود این که امروز ما سالمتر، آزادتر و ثروتمندتر از هر دورهای در طول تاریخ زندگی میکنیم، دنیا تاسفبارتر از هر دوره دیگر به نظر میرسد؟ جنگ، مشکلات زیستمحیطی، دردها و رنجهای جبرانناپذیر و…در دنیا چه خبر است؟ بیقراری ما چگونه درمان میشود؟
این کتاب رنجهای شما را به ابزار، زخمهایتان را به قدرت، و مشکلاتتان را به مشکلاتی معمولیتر تبدیل می کند. این پیشرفتی واقعی است. این کتاب را به چشم راهنمایی برای رنجهایتان بنگرید؛ راهنمایی برای چگونگی رنج کشیدن آسانتر و معنیدارتر. با شفقت و فروتنی بیش تر نگاهش کنید. این کتابی است دربارهی برداشتن قدمهای سبکتر با وجود بارهای سنگین روی دوشتان، درباره آرامش بیشتر در برابر بزرگترین ترسهایتان و خندیدن به اشکهایتان در همان حالی که از چشمتان سرازیر است.
این کتاب به شما یاد نمیدهد چطور به دست بیاورید یا بیندوزید، بلکه یاد میدهد چطور ببازید و رها کنید. به شما یاد میدهد چطور سیاههای از زندگیتان بسازید و همه چیز جز مهمترینها را خط بزنید. به شما یاد میدهد چشمانتان را ببندید و مطمئن باشید که میتوانید خودتان را به پشت رها کنید، و اگر زمین خوردید اشکالی ندارد. به شما میآموزد که دغدغههای کمتری داشته باشید. به شما میآموزد که سعی نکنید.
اکنون قریب پنجاه سال از روزگاری میگذرد که نخستین چاپ گزیده شعرهای شاعر توانا و خوب معاصر، زندهیاد «فریدون مشیری» به سال ۱۳۴۹ خورشیدی، از سوی سازمان انتشارات بامداد یکی از ناشران شناخته شدۀ قدیمی که از اواخر دهۀ چهل فعالیت خود را در زمینۀ فرهنگ و ادبیات ایران آغاز کرده بود منتشر شده است.
در دهه هفتاد با تعطیلی انتشارات بامداد آقای جواد متین چاپ گزیده اشعار زندهیاد فریدون مشیری را بر عهده انتشارات نگاه نهاد این اثر چندین بار با حجمی در حداد 240 صفحه در انتشارات نگاه به چاپ رسید.
تا اینکه پس از گذشت پنجاه سال از انتشار نخستین چاپ آن، یادگاران عزیز شاعر یعنی بهار مشیری و بابک مشیری گرامی، با افزودن شعرهای تازهتر از مجموعههای بعدی استاد مشیری این برگزیده را به روزرسانی کرده که بسیاری از سرودههای ماندگار ایشان را در بر میگیرد و کام تشنگان شعر معاصر از آن سیراب میشود.
مردی به نام اُوِه داستان روزگار پیرمردی است کمحرف، سختکوش و بسیار سنتی که اعتقاد دارد همهچیز باید سرجای خودش باشد و فقط احمقها به کامپیوتر اعتماد میکنند. او سالها با قوانین سفتوسختش و همسرش که عاشقانه دوستش داشته، زیسته و حالا انگار به آخر خط رسیده است. تا اینکه یک روز صبح ماشین یک زن باردار ایرانی و شوهر خنگش که قرار است همسایهی او شوند، کوبیده میشود به صندوق پستیاش و این آغاز ماجراست.
هفتهنامه معتبر اشپیگل در معرفی این کتاب نوشته است: ««کسی که از این رمان خوشش نیاید، بهتر است اصلاً هیچ کتابی نخواند.»